خاطره ها

چقدر زود گذشت....

همین چند وقت پیش بود که نیمه شب مانیتورکامپیوتر، رشته ی راهنمایی ومشاوره-دانشگاه هرمزگان- بندرعباس- دوره ی روزانه\شبانه – رونشون دادواین موقع بود که کم کم باید به فکر بستن بارمون می بودیم برا رفتن به بندر.

بیشترگرمای بندرفکرمون رو مشغول کرده بود تادرس ودانشگاه.تااینکه آماده رفتن شدیم،محیط خوابگاه ومحیط دانشگاه کمی دور ازانتظاربود ولی به هرحال میگذشت.

چندوقتی طول کشید تا با همکلاسی ها واساتید آشناشدیم واخلاق وخصوصیاتشون دستمون اومد ازکنفرانس های پی درپی استادخواجه زاده وفلسفه ی کسل کننده استادشیخی گرفته تاصحبت های شیرین استادزینلی، قانونمندی وسخت گیری های استادنیکنام،گفتن مکرر مثلا مثلا استادنیکبخت واخلاق تنداستادفدایی تاسرمای سردکلاس 405وگرمای سالن تربیت بدنی،غذای یه کم بد مزه ی سلف(البته بااحترام وخسته نباشید به آشپزهای زحمت کش)وآب بدمزه تر بندر،مسافت زیادوخسته کننده خوابگاه تادانشگاه وسرویس هایی که اگه پنجره هاروبازنمیکردی احتمالا ازبوی بد گازوئیل بیهوش می شدی و...و...وصدها و... دیگه که همه وهمه بابدی هاوخوبیهاش گذشت.

تااومدیم خودمونوجمع وجورکنیم کلاساتموم شدوفرجه هاشروع شد وکم کم بایدخودمونو برا امتحانا آماده کنیم و در نهایت چشم رو هم نذاشته بودیم که ترم اول باهمه خوبی ها وبدی هاش گذشت...

وچقد زودگذشت...

نظرات 1 + ارسال نظر
M90 جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ب.ظ

بیا بلبل ازاین کوچه گذر کن بزن چهچه رفیقان را خبر کن اگرگفتندرفیقان درچه حالند بگودرکنج دل چشم انتظارند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد